.
. . .
همه
لرزشِ دست و دل ام
از آن بود
که عشق
پناهی گردد,
پروازی نه
گریزگاهی گردد.
آی عشق آی عشق
چهرهی آبی ات پیدا نیست.
غبارِ تیره ی تسکینی
بر حضورِ وَهن
و دنجِ رهایی
بر گزیرِ حضور,
سیاهی
بر آرامشِ آبی
و سبزه ی برگچه
بر ارغوان
آی عشق آی عشق
رنگِ آشنایت
پیدا نیست
و خنکای مرهمی
بر شعله ی زخمی
نه شورِ شعله
بر سرمای درون.
آی عشق آی عشق
چهری ی سرخت پیدا نیست.
مرسی علی جووونم .
هم عکساش قشنگه هم شعر شاملو .
.*.
این وب لاگو دوس دارم تووش ژر قشنگیه
سلام
خیلی اتفاقی وبلاگتون و پیدا کردم.
موزیک وبلاگتون و دوست دارم.
و همچنین جمله بالای وبلاگتون.
سلام.......ممنونم.