زینب جان
دلم برای روزهای با تو بودن تنگه...
دلم برای روزایی که دست هم رو میگرفتیم
و با هم قدم میزدیم تنگه....
دلم واسه حضور مهربونت
واسه نگاه قشنگت
واسه دستات
واسه بودنت ......
خلاصه..........
دلم واسه تمام وجودت تنگ شده زینب.........
بین نام من و تو، اندکی فاصله است
بین دست من و تو
فاصله بسیار است
بین احساس من و تو اما
ذره ای فاصله نیست
درک این جمله مرا می گوید:
می توان در گذر از سختی ها
یاوری را حس کرد
مطمئن بود و یقین پیدا کرد
که اگر فاصله را برداریم
من و تو
یکنفریم....
و طوفان اتفاق افتاد
کشتی ماند و اقیانوس،
در شب تاریک وبیم موج
و کشتی بان بی فانوس
یکی می گفت: (( این دریا ...))
یکی می گفت: (( بیهوده است ...))
یکی فریاد زد (( خشکی ...))
یکی آرام گفت: (( افسوس ))
و اما (( پشت دریاها))
یقین شهری است رویایی
اگر رفتند با رویا،اگر ماندند در کابوس
(( خدا با ماست)) این را ناخدا می گفت پی در پی
اگر چه سخت در مانده ، اگر چه همچنان مایوس..........
خداوندا
تقدیرم را زیبا بنویس
کمکم کن آنچه را که تو زود می خواهی من دیر نخواهم
و
آنچه را که تو دیر می خواهی من زود نخواهم
دکترعلی شریعتی