اولین سفر منو عشقم به شمال...
این سفر قشنگترین سفر زندگیمون شد
هیچ کس نمیتونه میزان عشق و احساس ما رو توی این سفر حس کنه
باید عاشق باشی و با عشقت تجربه کنی که این حس زیبا رو بفهمی و لمس کنی...
اولین باری که با عشقت توی ساحل با پاهای برهنه قدم میزنی
اولین باری که با عشقت غروب آفتاب رو کنار دریا تماشا میکنی
اولین باری که با عشقت میزنید به دل دریا.....
اینا چیزایی نیست که هرکسی بتونه تجربه کنه....
اینا چیزایی نیست که توی هر خواربار فروشی بشه پیداش کرد...
حتی نمیشه این چیزا رو با پول خرید...
ولی من و زینبم این حس رو تجربه کردیم....
خدا خیلی دوستمون داشت که این احساس و عشق رو به ما هدیه کرد...
کاش تا ابد قدر این عشق رو بدونیم....
زینب جونم...خوشحالم که با تو این حس زیبا رو تجربه کردم...
با تو به این سفر زیبا رفتم
وبا تو دل به دریا زدم
و.........
تو تنها کسی بودی که توی این سه روز کنار من بودی
توی این سه روز و توی تمام روزای زندگیم تو تنها کسی هستی
که با فکرش زندگی کردم ، نفس کشیدم و میکشم....
دوستت دارم......به اندازه تموم شن های ساحل دوستت دارم .*.
قشنگی های این سفر اونقدر زیاده که نمیشه همش رو توی یه پست آورد....
بقیه خاطرات این سفر رو با کمک زینب جون توی پست های آتی خواهیم نوشت...
ادامه دارد.............
قدر عشقتون رو بدونید
و سر چیزای بی اهمیت از محبتتون کم نکنید
مشکلات رو سه نفری حل کنید
عشق و محبت به راحتی به دست نمیاد......
خیلیا هستن آرزوی یه ثانیه از حس شمارو دارن
خدارو شکر کنید
خوشبخت باشید همیشه
سلام دوست عزیز...
خیلی متاسف شدم که چرا خودتون رو معرفی نکردید
به هر حال ممنون از ابراز محبتتون...
حق با شماست....
شاید ما که در بطن این عشق هستیم گاهی اوقات
ارزش و بهای این احساس رو فراموش کنیم...
ولی از خدا میخام که خودش هوای همه بنده های خوبش
رو داشته باشه
که شاد و عاشق زندگی کنند.
موفق و خوشبخت باشید...