به تماشا سوگند و به آغاز کلام....

تقدیم به بهترین و زیباترین کلام زندگیم ...زینب عزیز...

به تماشا سوگند و به آغاز کلام....

تقدیم به بهترین و زیباترین کلام زندگیم ...زینب عزیز...

ناز انگشتای بارون تو باغم می‎کنه



من و تو ، درخت و بارون

 

من باهارم تو زمین

 

من زمینم تو درخت

 

من درختم تو باهار

 

ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه

 

میون جنگلا تاقم میکنه

 

تو بزرگی مث شب

 

اگه مهتاب باشه یا نه

 

تو بزرگی

 

مث شب

 

خود مهتابی تو اصلا، خود مهتابی تو

 

تازه، وقتی بره مهتاب و هنوز

 

شب تنها

 

باید

 

راه دوری رو بره تا دم دروازه روزـ

 

مث شب گود و بزرگی

 

مث شب

 

تازه، روزم که بیاد

 

تو تمیزی

 

مث شبنم

 

مث صبح

 

تو مث مخمل ابری

 

مث بوی علفی

 

مث اون ململ مه نازکی

 

اون ململ مه

 

که رو عطر علفا، مثل بلاتکلیفی

 

هاج و واج مونده مردد

 

میون موندن و رفتن

 

میون مرگ و حیات

 

مث برفایی تو

 

تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه

 

مث اون قله مغرور بلندی

 

که به ابرای سیاهی و به بادای بدی میخندی

 

من باهارم تو زمین

 

من زمینم تو درخت

 

من درختم تو باهار

 

ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه

 

میون جنگلا تاقم میکنه

 

     " احمد شاملو

 

 

.*.

نظرات 1 + ارسال نظر
مهتاب دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:52 ب.ظ http://www.mahttab.blogsky.com

آدمی در آغوش خدا غمی نداشت / پیش خدا حسرت هیچ بیش و کمی نداشت
دل از خدا برید و در زمین نشست / صد بار عاشق شد و دلش شکست
به هر طرف نگاه کرد راهش بسته بود / یادش آمد یک روز دل خدا را شکسته بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد