بعد از چهار ماه ونیم انتظار و صبوری ( والبته کمی جرو بحث و دعوا)
خدا خودش به روش خودش
تمووم مشکلات ما رو از جلو راهمون برداشت
و طوری که حتی باورمون نمیشد دوباره ما رو و خانواده ها رو برد تو مسیر صلح و دوستی...
(( خدایا عاشق همین کارات شدم ))
.
.
و بالاخره بعد گذشت این روزای پر فراز و نشیب بالاخره شد همون چه میخواستیم../
خدا شکرت که هوای منو زینب جونمو داشتی و داری ..... خدا جون شکر....
.
.
9 ماه پیش شروع شد.........
.
.
.
از 18 خرداد 1391
تا 18 اسفند 1391
اینهمه باید می گذشت تا
منو عشقم به هم برسیم
.
.
.*. زینب جونم .*. میدونم مسیر وصال من و تو
مسیر آسونی نبود
میدونم خیلی اذیت شدی
ولی دیگه تمووووووووووووووووووووووووم شد
من و تو دیگه مال هم شدیم ......
وتا ابد در کنار هم خواهیم بود....
و این به تموم سختی ها می ارزید
.*.*.*.*.*.*.*.*
و تمام اون سختی ها
عشق من وتو رو با ارزشتر و زیباتر و موندگارتر کرد...تا ابد..
دیدی زینب جون....خدا هوای مارو داشت
گفنه بودم که خودش هوای عشق ما رو داره
خودش همه کارا رو جور کرد تا منو تو به هم برسیم .*.
.
گلم اگه به وبلاگ زیر یه سری بزنی میتونی این 9 ماه گذشته رو یه مرور کوچیک کنی::: ::: :
و....
بالاخره رسید...
بالاخره اون روزی که سالها آرزوشو داشتم رسید...
و یه رویا
یه رویای عاشقونه به حقیقت پیوست
دلم میخواد از شادی داد بزنم
و به همه دنیا خبر بدم که من خوشبخترین آدم روی زمینم
چون تو رو دارم زینب جونم
.....
امروز خدا قشنگترین هدیه دنیا رو به من داد
و من تا همیشه بخاطر این هدیه زیبا خدا رو شکر خواهم کرد
امروز خدا زینب رو قسمت من کرد
و ما رو به هم رسوند
....
باورم نمیشه ...
هنوز برام مثل یه رویاست....
رویای ازدواج من و زینب....
ولی این رویا به حقیقت پیوست...
با لطف خدای مهربون........
و
با صبر و گذشت تو........
زینب قشنگ و مهربونم.....
....
.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.
نمیتونم بگم چه احساسی دارم، تمام کاغذ و قلم های دنیا
کم میاد اگه بخام از خوشحالیم بنویسم...
نمیتونم بگم چقدر خوشحالم..........
فقط میتونم بگم
زینب جوووون دوستت دارم
تا همیشه و تا زنده ام عاشقتم....
.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.
.*.*.*.*.*. بازم رفتیم آزمایشگاه .*.*.*.*.*.
گلم روی ادامه مطالب کلیک کن...