به تماشا سوگند و به آغاز کلام....

تقدیم به بهترین و زیباترین کلام زندگیم ...زینب عزیز...

به تماشا سوگند و به آغاز کلام....

تقدیم به بهترین و زیباترین کلام زندگیم ...زینب عزیز...

تو را دوست دارم...

زینب جونم دلم میخاد این شعر قشنگ
که یکی از قشنگترین شعرهای قیصر امین پور هست رو تقدیم کنم به تو
به تو که با تمام وجودم دوستت دارم
به تو که به زندگیم معنا بخشیدی
و با گذشت ومهربونیت هوای عشقمون رو داشتی

تو را دوست دارم 
.*.

http://s2.picofile.com/file/7911612040/1346158629437221_large.jpg


 

من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شبها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم: تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!

من ای حس مبهم تو را دوست دارم

سلامی صمیمی تر از غم ندیدم

به اندازه ی غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد

بگوییم با هم: تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم آواز با ما:

تو را دوست دارم، تو را دوست دارم


قیصر امین پور

شانه هایت.... .*.

این شعرقشنگ رو زینب جونم برام فرستاده


مرسی گلم

.*. دوستت دارم .*.




شانه ات مجاب ام می کند
در بستری که عشق
تشنه گی ست
زلال شانه های ات
هم چنان ام عطش می دهد
در بستری که عشق
مجاب اش کرده است


http://s4.picofile.com/file/7754232903/301915_194107130659426_100828189987321_435845_1756420728_n.jpg


نامه ای فقط برای تو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شعری که همسر جونم واسه وبلاگمون فرستاده.....


خانه ات زیباست

خانه ات زیباست

نقش هایت همه سحرانگیز است

پرده هایت همه از جنس حریر

خانه اما بی عشق ، جای خندیدن نیست

جای ماندن هم نیست

باید از کوچه گذشت

به خیابان پیوست

و  تکاپوی کنان

عشق را  بر لب جوی و گذر عمر و خیابان جوئید

عشق بی همهمه در بطن تحرک جاریست

*****

تن تمامیت زیبایی پیراهن نیست

مهربانی با تن، مثل یک جامه بهم نزدیکند

و اگر میخواهیم روزهامان

همه با شبهامان

طرحی از عاطفه با هم ریزند

گاهگاهی باید

به سر سفرهء دل بنشینیم

قرص نانی بخوریم

از سر سفرهء عشق

گامهامان باید

همهء فاصله ها را امروز

کوتاه کنند

و سر انگشت تفاهم هر روز

نقب در نقب دری بگشاید

دری از عشق به باغ گل سرخ

"و بیندیشیم بر واژهء "دوستت دارم


نامه ایی به همسر

این مطلب خیلی قشنگ رو زینب جونم برام

ایمیل کرده بود که دلم نیومد نزارم توی وبلاگ....

ممنون زینب عزیز و مهربون و دوست داشتنی من .*.





نامه بسیار زیبای نادر ابراهیمی به همسرش

قابل تامل برای تمام متاهل ها و مجردها

 

.

.

.

.

 

همسفر!

 

در این راه طولانی

 

که ما بی خبریم

 

و چون باد می گذرد،

 

بگذار خرده اختلاف هایمان، با هم باقی بماند

 

خواهش می کنم !

 

مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی.

 

مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت، دوست داشته باشم.

 

و هر چه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد.

 

مخواه که هر دو، یک آواز را بپسندیم.

 

یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را

 

و یک شیوه نگاه کردن را.

 

مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه مان یکی، و رویاهامان یکی.

 

هم سفر بودن و هم هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.

 

و شبیه شدن، دال بر کمال نیست. بلکه دلیل توقف است.

 

عزیز من !

 

دو نفر که عاشق اند، و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است؛

 

واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله ی علم کوه، رنگ سرخ

و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.

 

اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق.

 

و یکی کافیست.

 

عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها گذشتن است.

 

اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.

 

من از عشق زمینی حرف می زنم، که ارزش آن در "حضور" است،

 

نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.

 

عزیز من !

 

اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد.

 

بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.

 

بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم.

 

بخواه که همدیگر را کامل کنیم، نه ناپدید.

 

بگذار صبورانه و مهرمندانه، درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست، بحث کنیم.

 

اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه ی مطلقا واحدی برساند.

 

بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند، نه فنای متقابل.

 

اینجا، سخن از رابطه ی عارف با خدای عارف در میان نیست.

 

سخن از ذره ذره ی واقعیت ها و حقیقت های عینی و جاری زندگیست.


 

بیا بحث کنیم.

 

بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم.

 

بیا کلنجار برویم.

 

اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم.

 

بیا حتی اختلافهای اساسی و اصولی زندگی مان را، در بسیاری زمینه ها، تا آنجا

که حس می کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می بخشد،

 

نه پژمردگی و افسردگی و مرگ،... حفظ کنیم

 

من و تو، حق داریم در برابر هم قد علم کنیم.

 

و حق داریم، بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم، بی آنکه قصد تحقیر هم را

داشته باشیم.

 

عزیز من !

 

بیا متفاوت باشیم ...

دوستت خواهم داشت...تقدیم به زینب بی همتا..





دوستم داشته باش

 

دوستم داشته باش

 

بادها دلتنگند

 

دستها بیهوده

 

چشمها بی رنگند

 

دوستم داشته باش

 

شهر ها می لرزند

 

برگها می سوزند

 

یادها می گندند

 

باز شو تا پرواز

 

سبز باش از آواز

 

آشتی کن با رنگ

 

عشقبازی با ساز

 

دوستم داشته باش

 

سیبها خشکیده

 

یاسها پوسیده

 

شیر هم ترسیده




دوستت خواهم داشت

 

بیشتر از باران

 

گرمتر از لبخند

 

داغ تر چون تابستان

 

دوستت خواهم داشت

 

شادتر خواهم شد

 

ناب تر روشن تر

 

بارور خواهم شد

 

دوستم داشته باش

 

برگ را باور کن

 

آفتابی تر شو

 

باغ را از بر کن

یادآوری

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.