هر وقت دلتنگ بود قلمی داشت و کاغذی ......
نامه می نوشت نه با انگشتانش،
با دلش، با غم و دلتنگی : بهترینم ......
نامه را در پاکت میگذاشت
تمبر میزد و آدرس فرستنده ر ا با دقت می نوشت آدرس گیرنده ؟؟؟ .........نداشت !!
طبق تاریخ در یک صندوقچه میگذاشت
صندوقچه پر بود از گلهای یاس که خشک میشدند با گذر زمان
اما دوست داشت عطر یاس در نامه هایش بپیچد!
در ذهنش ارسال میکرد به گیرنده نامه !!
و در ذهنش شادمانی گیرنده را تصو ر میکرد!
*********************
آرزوم فقط شاد بودن توست زینب جان....
چند روزی هست بدون سلام گفتن به تو از خواب بیدار میشم
و بدون شب بخیرهای تو به خواب میرم.....
این چند روز به اندازه چندسال برام گذشت...
به اندازه ی چند سال دلتنگت هستم....
کاش میدونستی..............................
که چقدر دوست دارم ....
.*.*.*.*.*.
۰*۰*۰*۰*۰*۰*۰*۰*