تو را نیازی نیست که بگویم
چه اندازه دوستت دارم
نیازی نیست که بگویم
چگونه سو سوی چشمان من
جز فروغ نگاه تو را نمی جوید
تو خود بهتر از هر کس می دانی
فرونخواهد نشست تشنگی لبان من
با جرعه نوشیهای تفننی
باید که تو را به یک باره سرکشم
و دل با شراب عشق تو آرام سازم
خوب میدانی که حسرت لبانت
جانم را به غلغله میاندازد
بگذار صاحبان فتوا کافرم بپندارند
دریای شیرین من، آب خضر من
نوشیدن از آب حیات کام توست
آتش سینه
عطش لب
حسرت دل
انتظار چشم
اشتیاق جان
بی قراری احساس
همه آغوش عشق تو را میطلبند .....