به تماشا سوگند و به آغاز کلام....

تقدیم به بهترین و زیباترین کلام زندگیم ...زینب عزیز...

به تماشا سوگند و به آغاز کلام....

تقدیم به بهترین و زیباترین کلام زندگیم ...زینب عزیز...

مسیر وصال




.

.


9 ماه پیش شروع شد.........

.

.

.

از 18 خرداد 1391

تا 18 اسفند 1391

اینهمه باید می گذشت تا 

منو عشقم به هم برسیم

.

.


.*. زینب جونم .*. میدونم مسیر وصال من و تو

 مسیر آسونی نبود

 میدونم خیلی اذیت شدی

ولی دیگه تمووووووووووووووووووووووووم شد 

من و تو دیگه مال هم شدیم ......

 وتا ابد در کنار هم خواهیم بود.... 

و این به تموم سختی ها می ارزید

.*.*.*.*.*.*.*.*

و تمام اون سختی ها 

عشق من وتو رو با ارزشتر و زیباتر و موندگارتر کرد...تا ابد..

دیدی زینب جون....خدا هوای مارو داشت 

گفنه بودم که خودش هوای عشق ما رو داره

خودش همه کارا رو جور کرد تا منو تو به هم برسیم .*.

.

گلم اگه به وبلاگ زیر یه سری بزنی میتونی این 9 ماه گذشته رو یه مرور کوچیک کنی::: ::: :



http://alizeinab.blogfa.com/ 





روز وصال دو عاشق........ 91/12/24

و....

بالاخره رسید...

بالاخره اون روزی که سالها آرزوشو داشتم رسید...

و یه رویا

یه رویای عاشقونه به حقیقت پیوست

دلم میخواد از شادی داد بزنم

و به همه دنیا خبر بدم که من خوشبخترین آدم روی زمینم

چون تو رو دارم زینب جونم

.....

امروز خدا قشنگترین هدیه دنیا رو به من داد

و من تا همیشه بخاطر این هدیه زیبا خدا رو شکر خواهم کرد

امروز خدا زینب رو قسمت من کرد

و ما رو به هم رسوند

....

باورم نمیشه ...

هنوز برام مثل یه رویاست....

رویای ازدواج من و زینب....

ولی این رویا به حقیقت پیوست...

با لطف خدای مهربون........

و

با صبر و گذشت تو........

زینب قشنگ و مهربونم.....

....

.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.

نمیتونم بگم چه احساسی دارم، تمام کاغذ و قلم های دنیا

کم میاد اگه بخام از خوشحالیم بنویسم...

نمیتونم بگم چقدر خوشحالم..........

فقط میتونم بگم

زینب جوووون دوستت دارم

تا همیشه و تا زنده ام عاشقتم....

.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.



روز آزمایش ازدواج من وعشقم... 91/12/19

.*.*.*.*.*. بازم رفتیم  آزمایشگاه .*.*.*.*.*.

گلم روی ادامه مطالب کلیک کن...


ادامه مطلب ...

نامه ایی به همسر

این مطلب خیلی قشنگ رو زینب جونم برام

ایمیل کرده بود که دلم نیومد نزارم توی وبلاگ....

ممنون زینب عزیز و مهربون و دوست داشتنی من .*.





نامه بسیار زیبای نادر ابراهیمی به همسرش

قابل تامل برای تمام متاهل ها و مجردها

 

.

.

.

.

 

همسفر!

 

در این راه طولانی

 

که ما بی خبریم

 

و چون باد می گذرد،

 

بگذار خرده اختلاف هایمان، با هم باقی بماند

 

خواهش می کنم !

 

مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی.

 

مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت، دوست داشته باشم.

 

و هر چه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد.

 

مخواه که هر دو، یک آواز را بپسندیم.

 

یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را

 

و یک شیوه نگاه کردن را.

 

مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه مان یکی، و رویاهامان یکی.

 

هم سفر بودن و هم هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.

 

و شبیه شدن، دال بر کمال نیست. بلکه دلیل توقف است.

 

عزیز من !

 

دو نفر که عاشق اند، و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است؛

 

واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله ی علم کوه، رنگ سرخ

و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.

 

اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق.

 

و یکی کافیست.

 

عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها گذشتن است.

 

اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.

 

من از عشق زمینی حرف می زنم، که ارزش آن در "حضور" است،

 

نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.

 

عزیز من !

 

اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد.

 

بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.

 

بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم.

 

بخواه که همدیگر را کامل کنیم، نه ناپدید.

 

بگذار صبورانه و مهرمندانه، درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست، بحث کنیم.

 

اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه ی مطلقا واحدی برساند.

 

بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند، نه فنای متقابل.

 

اینجا، سخن از رابطه ی عارف با خدای عارف در میان نیست.

 

سخن از ذره ذره ی واقعیت ها و حقیقت های عینی و جاری زندگیست.


 

بیا بحث کنیم.

 

بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم.

 

بیا کلنجار برویم.

 

اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم.

 

بیا حتی اختلافهای اساسی و اصولی زندگی مان را، در بسیاری زمینه ها، تا آنجا

که حس می کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می بخشد،

 

نه پژمردگی و افسردگی و مرگ،... حفظ کنیم

 

من و تو، حق داریم در برابر هم قد علم کنیم.

 

و حق داریم، بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم، بی آنکه قصد تحقیر هم را

داشته باشیم.

 

عزیز من !

 

بیا متفاوت باشیم ...

گل عروسکی

این  گل ها

تقدیم به

عشق ناز و مهربونم

زینب جوونم



تقدیم به زینب عزیزم....



            بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح


                              بگذار تا بنوشمت ای چشمه‌ی شراب


                           بیمار خنده‌های تو‌ام بیشتر بخند


                                      خورشید آرزوی منی گرم‌تر بتاب 


                                                                                                                      تقدیم به زینب عزیزم

دوستت خواهم داشت...تقدیم به زینب بی همتا..





دوستم داشته باش

 

دوستم داشته باش

 

بادها دلتنگند

 

دستها بیهوده

 

چشمها بی رنگند

 

دوستم داشته باش

 

شهر ها می لرزند

 

برگها می سوزند

 

یادها می گندند

 

باز شو تا پرواز

 

سبز باش از آواز

 

آشتی کن با رنگ

 

عشقبازی با ساز

 

دوستم داشته باش

 

سیبها خشکیده

 

یاسها پوسیده

 

شیر هم ترسیده




دوستت خواهم داشت

 

بیشتر از باران

 

گرمتر از لبخند

 

داغ تر چون تابستان

 

دوستت خواهم داشت

 

شادتر خواهم شد

 

ناب تر روشن تر

 

بارور خواهم شد

 

دوستم داشته باش

 

برگ را باور کن

 

آفتابی تر شو

 

باغ را از بر کن