تو را در آسمان شرق می جویم جایی که
آرزوهای نقره ای من خانه دارند.
تو را در حسرت یک قوی تنها ،تو را در بال و پر یک پرستوی شوریده،
و مغرب گیسوان فرشته هایی که
هرگز زمین را ندیده اند می جویم.
چشمهایت ارمغانی مهربانی و عشق است ،
بگو من در کدام یک از خیابانهای آن زاده خواهم شد؟
من از تمام کلمات دنیا فقط دو کلمه را می خواهم
" دوستت دارم "را .....و دلم می خواهد شکوفه ها
وکوهستانها گرد من جمع شوند و هزاران بار آن را با من تکرار کنند .
دوست دارم شب و شبنم آنقدر ادامه پیدا کنند تا قلب کوچکم آفتابی شود.
فانوسهای مهربانی ات را بر سر راه من بر افراز
تا در بیشه های زشت و مه آلود گناه گم نشود.
مرا در گرد و غبار رویاهایم تنها رها مکن
و پرنده ها و ابرها را از من مگیر
دوست دارم در زیباترین آسمان تو زندگی کنم ودوشنبه ها
با رودخانه ها و رازیانه ها به گردش بروم.
سوگند به دریا و به موجی که هر دم به سوی تو بال می گشاید
شبها گاهی در جستجوی تو پوست تاریک
شب را لمس می کنم و حتی از سنگها سراغت را میگیرم...